سلام علیکم در پاسخ به این استدلال، چند نکته به عرض میرسانم، امید است موجب روشنگری گردد.
نکتهی اول: متن حکایت حاج علی بغدادی از مفاتیح الجنان به نقل از کتاب نجم الثاقب، چنین است: «… گفتم: ای آقای من سؤال دارم. فرمود: «بپرس!». گفتم: در سال ۱۲۶۹ به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) رفتم در قریه درّود (نیشابور) عربی از عربهای شروقیّه، که از بادیهنشینان طرف شرقی نجف اشرفاند را ملاقات کردم و او را مهمان نمودم. از او پرسیدم: ولایت حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) چگونه است؟ گفت: بهشت است، تا امروز پانزده روز است که من از مال مولایم حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) میخورم، نکیر و منکر چه حق دارند در قبر نزد من بیایند و حال آن که گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئیده شده. آیا صحیح است؟ آیا علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) میآید و او را از دست منکر و نکیر نجات میدهد؟ فرمود: «آری والله! جدّ من ضامن است.»
نکتهی دوم: حکایات تشرف، در نزد اهل حدیث، از اعتبار روایات برخوردار نیست، لذا واجب و حرام را روی حکایات تشرف بنا نمیگذارند ولی از باب قاعدهی تسامح در ادلهی سنن، برخی مستحباب و مکروهات را از این حکایات استفاده کردهاند.
نکتهی سوم: قاعدهی عقلی داریم که میگوید: «اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال» یعنی هر گاه در مورد یک چیز، دو احتمال داده شود، استدلال کردن با آن درست نیست. در مورد حکایت حاج علی بغدادی، دو احتمال وجود دارد: یکی این است که چون آن شخص عرب، از غذای میهمانسرای حضرت خورده و به قول خودش گوشتش از پذیرایی آن حضرت است عذاب قبر ندارد و احتمال دیگر، این است که چون زائر آن حضرت بوده، حضرت به زیارتش در قبر خواهند آمد و عذاب قبر نخواهد داشت. وقتی نتوان از خود متن، به نتیجه رسید، نیازمند امارات خارجیه خواهیم بود. یعنی باید دلیل خارج از متن بیاید و یک طرف را تقویت کرده و ما را از سرگردانی نجات دهد. در این مثال، میتوان برای احتمال دوم، اجمالاً دلیل روایت از خارج آورد ولی برای احتمال اول، بنده سراغ ندارم. اگر کسی دلیل روایی بر احتمال اول سراغ دارد، بفرماید تا بررسی سندی و متنی کنیم. اگر واقعاً بتوان با روایات معتبر دیگر، این احتمال را تقویت نمود، که خوردن و آشامیدن از میهمانخانهی حضرت رضا (علیهالسلام)، موجب نجات از عذاب قبر میشود، به سمت آن خواهیم رفت و از احتمال دوم، دست بر میداریم. پس اکنون نیاز به ارائهی آیه یا روایت معتبر برای تقویت احتمال اول داریم، که بتواند به روشنی برای ما اثبات کند اگر کسی چند روزی از غذای میهمانسرای آن حضرت بخورد و بنوشد، عذاب قبر نخواهد داشت. این که عرض کردم اجمالاً دلیل روایی بر احتمال دوم داریم، به این ملاحظه است که در روایتی امام رضا (علیهالسلام) فرمودند: «مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ». (من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۲، صفحهی ۵۸۴، باب ثواب زیاره النبی و الأئمه صلوات الله علیهم أجمعین) ترجمه: هر کس مرا علی رغم دور بودن خانهام زیارت کند، روز قیامت در سه جا به نزدش خواهم آمد تا او را از ترسهایش رها سازم؛ آن گاه که نامههای اعمال به راست و چپ به پرواز درآید و در نزد صراط و در نزد میزان.
نکتهی چهارم: آنچه در متن سؤال و جواب حاج علی بغدادی آمده، این است که میگوید: «نکیر و منکر چه حق دارند در قبر نزد من بیایند و حال آن که گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئیده شده». اگر این فرض را بپذیریم که خوردن و آشامیدن از میهمانسرای آن حضرت به قدری که موجب روئیدن گوشت و خون شود، مایهی نجات از عذاب قبر است و به همین مناسبت مستحب میباشد، دلالتی بر استحباب نوشیدن از آب سقاخانهی اسماعیل طلایی ندارد. چون با یک لیوان آب، گوشت و خونی ساخته نمیشود. بله اگر در سؤال این میبود که «من از سقاخانهی حضرت رضا (علیهالسلام) نوشیدم، پس نکیر و منکر چه حقی دارند در قبر نزد من بیایند» میتوانستیم این طرف را احتمال داده و به عنوان یک فرضیه بگیریم و حکم کنیم که «رجاءاً» میتوان از آب سقاخانه به عنوان تبرک نوشید، به امید این که ما هم مثل آن عرب، مشمول عنایت خاصهی حضرت رضا (علیهالسلام) شده و عذاب قبر و نکیر و منکر از ما برداشته شود. اما سخن در این سؤال و جواب، پانزده روز پذیرایی است به نحوی که گوشت و خون تولید شده است.
نتیجهگیری: بنده از این حکایت، با چشمپوشی از تمام حواشی آن مانند ضعف سند و منبع، پی به استحباب نوشیدن از سقاخانهی امام رضا (علیهالسلام) نبردم ولی همچنان جای بحث، باز است و کسی که اعتراضی دارد، میتواند مطرح سازد تا بررسی کنیم.
شرایط عضویت در مجموعهی اصحاب منهاج فردوسیان چیست؟ جواب: عضو شدن در مجموعهی اصحاب منهاج فردوسیان، مشروط به این است که متعهد شوید برای برادران و خواهران ندیده و نشناختهی منهاجی خود که در اقصی نقاط عالم در حال مبارزه با نفس و جهاد اکبر هستند، در مشاهد مشرفه و زمانهای استجابت، دعا کنید. شرط دیگری ندارد.
سؤال: چرا زنان، باید حدود یک چهارم از عمرشان، به دلیل عادت ماهیانه، محروم از نماز باشند؟ جواب: اصل اقامهی نماز برای یاد خداست که فرمود: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکری» (سورهی طه، آیهی ۱۴) و در ایام حیض و نفاس، فقط نماز خواندن با حرکات خاصش یعنی شروع شدن با تکبیره الاحرام و سورهی حمد و رکوع و سجده و … ممنوع است ولی دستور فرمودهاند که بانوان محترمه در این ایام، وضو گرفته و چادر نماز بپوشند و بر سر سجاده بنشینند و ذکر بگویند. ذکر شریف صلوات، ذکر شریف تسبیحات اربعه، ذکر شریف تسبیح حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)، تلاوت قرآن (غیر از چهار سوره)، دعا کردن دربارهی خود و دیگران و ذکر شریف استغفار و … مانعی ندارد. ولی مع الاسف بانوان محترمه در ایام حیض و نفاس، حتی خود را از بیدار بودن در سحر و بین الطلوعین محروم میکنند و در آن روزها، بکلی از وقت نماز و قبله و سجاده و ذکر و توجه به درگاه باری تعالی غفلت مینمایند. پس محرومیتشان از ناحیهی خدای متعال نیست بلکه از ناحیهی تنبلی و بیتوجهی خودشان است. هر خانمی که به این دستور عمل کند و در روزهای حیض و نفاس، به ذکر و تلاوت بپردازد، خواهد فهمید که هیچ گونه محرومیتی از یاد خدای متعال و حضور بر بارگاه قدس الهی ندارد.
سؤال: به چه دلیل، باید خمس را به ولی فقیه داد؟ جواب: بین فقهای شیعه اختلاف نظر است که آیا خمس یا به عبارت درستتر، سهم امام (علیهالسلام) متعلق به شخص امام زمان (علیهالسلام) است یا جایگاه امامت؟ جدا از دلایل رواییای که میفهماند به جایگاه امامت تعلق میگیرد نه به شخص امام، اگر امر دایر شود بین این که سهم امام را چون اکنون آن عزیز در غیبت است و دسترسی به ایشان برایمان مقدور نیست، به مرجع تقلید بدهیم یا به ولی امر مسلمین، میگوییم: اگر سهم امام، متعلق به «شخص امام» باشد و به ولی فقیه بدهیم تا در رضای آن حضرت مصرف نماید، ضرر نکردهایم چون فقیه حاکم هم یکی از مراجع است؛ ولی اگر مربوط به «جایگاه امامت» باشد و به مرجع تقلید غیر حاکم بدهیم، نابجا پرداخت کردهایم یا حد اقل خلاف احتیاط عمل نمودهایم. پس احتیاط حکم میکند خمس به ولی فقیه داده شود نه به مرجع تقلید غیر حاکم. برای تبرک، سخنی از استاد معظم حضرت امام هادی (علیهالسلام) را نقل میکنیم: عَنْ أَبِی عَلِیِّ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ (علیهالسلام): إِنَّا نُؤْتَى بِالشَّیْءِ فَیُقَالُ هَذَا کَانَ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) عِنْدَنَا فَکَیْفَ نَصْنَعُ؟ فَقَالَ: «مَا کَانَ لِأَبِی (علیهالسلام) بِسَبَبِ الْإِمَامَهِ فَهُوَ لِی وَ مَا کَانَ غَیْرَ ذَلِکَ فَهُوَ مِیرَاثٌ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ» (وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۹، ص۵۳۷، ابواب انفال، باب۲، ح ۶، چاپ آل البیت) راوی میگوید به امام هادی (علیهالسلام) عرض کردم: گاهی برای ما چیزی میآورند و میگویند این از امام جواد (علیهالسلام) در نزد ما مانده است، با آن چه کنیم؟ حضرت فرمودند: «آنچه برای پدرم به سبب جایگاه امامت بوده (سهم امام) اکنون برای من است و آنچه غیر از این است (مال شخصی آن حضرت بوده) میراث است بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش (که باید در بین همهی ورثه، تقسیم گردد).
مولوی رومی، در دفتر اول از مثنوی معنوی، اشعاری آورده که حکایت از اخلاص بالای امیر المؤمنین (علیهالسلام) دارد. او در مطلبی با عنوان «خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست» میسراید:
از علی آموز اخلاص عمل * شیر حق را دان مطهر از دغل در غزا بر پهلوانی دست یافت * زود شمشیری بر آورد و شتافت او خدو انداخت در روی علی * افتخار هر نبی و هر ولی در زمان انداخت شمشیر آن علی * کرد او اندر غزااش کاهلی گشت حیران آن مبارز زین عمل * وز نمودن عفو و رحمت بیمحل گفت بر من تیغ تیز افراشتی * از چه افکندی مرا بگذاشتی راز بگشا ای علی مرتضی * ای پس سوء القضا حسن القضا گفت من تیغ از پی حق میزنم * بندهی حقم نه مأمور تنم شیر حقم نیستم شیر هوا * فعل من بر دین من باشد گوا جز به باد او نجنبد میل من * نیست جز عشق احد سرخیل من خشم بر شاهان شه و ما را غلام * خشم را هم بستهام زیر لگام تیغ حلمم گردن خشمم زدست * خشم حق بر من چو رحمت آمدست چون در آمد علتی اندر غزا * تیغ را دیدم نهان کردن سزا اندر آ من در گشادم مر تو را * تُف زدی و تحفه دادم مر تو را
اما اصل این حکایت چیست و در چه منابعی آمده است. این حکایت را فقط در یک منبع یافتیم، به این عبارت: الطَّبَرِیُ: لَمَّا ضَرَبَ عَلِیٌّ طَلْحَهَ الْعَبْدَرِیَّ بَرَکَهُ فَکَبَّرَ رَسُولُ اللهِ (ص) وَ قَالَ لِعَلِیٍّ: مَا مَنَعَکَ أَنْ تُجْهِزَ عَلَیْهِ؟ قَالَ: إِنَّ ابْنَ عَمِّی نَاشَدَنِی اللهَ وَ الرَّحِمَ حِینَ انْکَشَفَتْ عَوْرَتُهُ فَاسْتَحْیَیْتُهُ. وَ لَمَّا أَدْرَکَ عَمْرَو بْنَ عَبْدَ وُدٍّ لَمْ یَضْرِبْهُ فَوَقَعُوا فِی عَلِیٍّ (ع) فَرَدَّ عَنْهُ حُذَیْفَهُ فَقَالَ النَّبِیُّ (ص): «مَهْ یَا حُذَیْفَهُ فَإِنَّ عَلِیّاً سَیَذْکُرُ سَبَبَ وَقْفَتِهِ» ثُمَّ إِنَّهُ ضَرَبَهُ فَلَمَّا جَاءَ سَأَلَهُ النَّبِیُّ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: «قَدْ کَانَ شَتَمَ أُمِّی وَ تَفَلَ فِی وَجْهِی فَخَشِیتُ أَنْ أَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفْسِی فَتَرَکْتُهُ حَتَّى سَکَنَ مَا بِی ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِی اللهِ». (مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام)، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، جلد ۲، صفحهی ۱۱۴)
***
گر چه مناقب ابن شهر آشوب، از کتابهای معتبر شیعی و از منابع استجماع منهاج فردوسیان است، ولی سه اشکال بر این عبارت، وارد است: اشکال اول: این عبارت از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) نیست؛ بلکه اصلاً گویندهاش معلوم نیست. اشکال دوم: گویا منظور از طبری، صاحب تاریخ معروف باشد، که اگر چنین باشد، منبع اصلی این حکایت، تاریخ است نه روایت. اشکال سوم: اگر منظور از طبری، صاحب تاریخ باشد، شیعه نیست بلکه از عامه است. یعنی اگر بخواهیم از تاریخ هم استفاده کنیم، تاریخ شیعه نیست.
***
با این تفاصیل، نمیتوان از این عبارت، قاعدهی نظری تجملی استفاده نمود.
سؤال: چرا با عرضهی رایگان محصولات منهاج فردوسیان، زمینه را برای منتقدین این برنامه، آسان نمیکنید؟ طرح سؤال: افرادی هستند که به این برنامهی تربیتی، انتقاداتی دارند ولی چون نمیتوانند یا نمیخواهند محصولات آن را خریداری کنند، نمیتوانند از تمام لایههای آن مطلع گردند. همچنین شرط حاج فردوسی برای پذیرش منتقدین، اطلاع کامل داشتن از مفاد کتابهاست. اگر این کتابها به صورت رایگان عرضه نشود، آنان چگونه خواهند توانست به مطالب این کتابها دسترسی پیدا کنند؟ جواب: اولاً: این برنامه برای تربیت مشتاقان به کمال و سعادت نوشته شده است نه برای پرورش منتقد. پس حق این است که هر گاه کسی بخواهد نقدی بر آن وارد نماید، بیش از کسی که میخواهد بر طبق آن تکامل یابد، هزینه کند؛ در حالی که چنین اتفاقی نیافتاده و قیمت کتابها برای مشتاقان و منتقدان، به یک اندازه است. یعنی آن کسی که میخواهد آن را نقد کند، نباید بیش از آن کسی که میخواهد بر طبق آن به کمال و سعادت برسد، هزینه نماید. ثانیاً: اجباری در نقد این برنامه نیست. یعنی کسانی که توانایی مالی لازم را ندارند یا نمیخواهند در این راه، هزینهی مالی کنند، لازم نیست اقدام به نقد این برنامهی تربیتی نمایند. میتوانند شغل شریف و درآمدزایی برای خود پیدا کنند که هم هزینه نکنند و هم موجب زحمت ما نگردند. همچنین اگر نقد این برنامه را برای پر کردن اوقات فراغت انجام میدهند، سرگرمیهای بدون هزینه یا کمهزینه، فراوان است. البته باید توجه داشت کسانی که بدون داشتنِ اطلاع کامل از آثار تربیتی منهاج فردوسیان و تسلط بر تمام مطالب آن، اقدام به نقد این برنامه مینمایند، جفاکارند.
اشکال: در این برنامه، همه چیز به صورت مستقیم و با تصریح بیان شده در حالی که با نسل جدید، نمیتوان به صراحت سخن گفت و تبلیغ غیر مستقیم، تأثیر بیشتری دارد. / جواب: این اشکال را نه تنها نمیپذیریم بلکه به صورت اشکال جدّی بر کسانی که سبک تبلیغشان را تبلیغ غیر مستقیم قرار دادهاند، میتازیم. آنان که به تبلیغ غیر مستقیم رو میآورند، به گروههای مختلفی تقسیم شده و روشهای مختلفی را بر میگزینند؛ برخی از روحانیون جدید، تبلیغ غیر مستقیم را بیان معارف ناب قرآن کریم و روایات معتبر، بدون ارائهی سند و مستند میدانند. یعنی مضمون آیه یا روایت را در منبرها و سخنرانیهای خود بیان میکنند ولی نمیگویند آنچه گفتیم، از قرآن کریم، سورهی فلان، آیهی فلان بود. یا نکتهای که بیان کردیم، متن حدیث معتبر از امام صادق (علیهالسلام) در فلان کتاب معتبر، صفحات چند تا چند است. این خاماندیشان، چنین نحو تبلیغ را تبلیغ غیر مستقیم و مؤثر میخوانند، در صورتی که نمیدانند چیدن گل از شاخه، یعنی فاصله انداختن بین سخن معصوم و شخص معصوم، نتایج خوبی در پی ندارد. برخی دیگر، مضمون سخن خدای تعالی یا استاد اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) را از زبان فلان دانشمند و فلان متفکر غربی بیان میکنند! به این استدلال نادرست که جوانان، اگر همین سخنان را از کفار بشنوند، دلشان بیشتر رغبت یافته و ایمانشان به معارف حقّهی اسلام، عمیقتر خواهد گردید. البته نوعی تبلیغ غیرمستقیم نیز وجود دارد که استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) بر آن صحّه گذاشتهاند. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ، وَ لَا تَکُونُوا دُعَاهً بِأَلْسِنَتِکُمْ»۱ و همچنین میفرمایند: «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ».۲ البته این نوع تبلیغ غیرمستقیم، منظور اشکالکنندگان نیست، بلکه تبلیغ زبانیِ غیرمستقیم را در نظر دارند. به هر روی، تبلیغ غیر مستقیم، سیرهی قرآن کریم و استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) نیست و اگر تبلیغ مستقیم، اشکالی داشته باشد، اشکالش به قرآن کریم و نحوهی تربیت و تبلیغ استاد اعظم و ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) بر میگردد و روش تبلیغی آنان زیر سؤال می رود، در حالی که آنان، بهترین روش را برای ترویج بهترین محتوا برگزیده بودند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. قرب الإسناد، حمیری، صفحهی ۷۷، احادیث متفرقه. ترجمه: دعوتکنندهی مردم با کردارتان باشید و دعوتکنندهی مردم [فقط] با زبانتان نباشید. ۲. مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسی، صفحهی ۴۶، الفصل الثانی عشر فی التقوى و الورع. ترجمه: دعوتکنندهی مردم به غیر زبانتان باشید. باید [در عملتان] از شما تلاش و راستی و پرهیزکاری ببینند.
مقدمه: نوعی از تشیع، در جامعهی امروز ما به عنوان دین رسمی پذیرفته شده که بخشهایی از قواعد نظری و قوانین عملی آن، در هیچ کتاب و سندی نوشته نشده و مستند به هیچ سند معتبری از وحی نیست، ولی به شدت در عمل، مراعات میشود و بدنهی اصلی فرهنگی دینداری عوام شیعهی امروز را تشکیل میدهد، این نوع از تشیع را «تشیع نانوشته» مینامیم. چون این دیدگاهها و اعمال، در نزد تقریباً عموم شیعیان ایران رایج است، از آن به «تشیع» یاد میکنیم ولی در حقیقت، اینها تشیع ناب و خالص نیست. و از آن جهت به آن «نانوشته» میگوییم که عمدهی آن، حتی در جایی نوشته نشده و فقط به صورت سینه به سینه از نسلی به نسل بعد منتقل میگردد، یا به صورت موجی توسط رسانههای جمعی (تلویزیون، رادیو، اینترنت و روزنامه) به قالب عملی دینی جلوهگر میشود. البته باید توجه داشت که این دیدگاهها و آداب عملی، از مواردی انتخاب شده که عمومیت دارد و قسمت زیادی از دیدگاهها و آداب و رسوم شیعیان در نقاط مختلف ایران، در آن نیامده است. همچنین لازم به ذکر است که این دیدگاهها و آداب، مربوط به شیعیان ایران است و اگر دیدگاهها و آداب سایر شیعیان مانند شیعیان عراق، عربستان، هند و پاکستان مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، عجایب و غرایب بسیار دیگری بر این مجموعه افزوده میشود. و نیز باید توجه داشت که این دیدگاهها و آداب و رسوم، مربوط به زمان حال است و از آنچه در گذشته، رایج بوده و اکنون مورد توجه نیست، چشمپوشی شده است. امیدواریم روزی بیاید که موارد یاد شده در ذیل، با موارد منهاجی آن، جایگزین گردد. در ادامه، نمونههایی از تفاوت «تشیع نانوشته» به همراه مقایسهاش با دیدگاهها و اعمال توصیهشده در «منهاج فردوسیان» را بیان میکنیم تا تفاوت این دو نوع از تشیع، بهتر آشکار شود. البته لازم به ذکر است که بعضی از این دیدگاهها و رفتارها، دین نیست بلکه «آئین» است یعنی به عنوان تشیع بدان پرداخته نمیشود ولی در حد دستورات دینی، محترم شمرده میشود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کارهای تشیع نانوشته در بارهی مردگان و عالم آخرت: ۱. در تشیع نانوشته، در روزهای اول وفات مردگان، صاحبان عزا، به مردمی که به تسلیت آنان آمدهاند، غذا میدهند. در منهاج فردوسیان، تا سه روز از وفات مردگان، همسایگان و اقوام، برای صاحبان عزا، غذا میبرند. ۲. در تشیع نانوشته، برای مردگانشان در روزهای اول، سوم، هفتم و چهلم وفات، مراسم یادبودی برگزار میکنند، همچنین هر ساله در همان روز، مراسم سالگردی برایش برپا مینمایند. در منهاج فردوسیان، چنین روزهایی را ارزش نمینهند و هزینههای آن را برای شادی روح آن مُرده، صدقه میدهند. ۳. در تشیع نانوشته، تا مدتها بعد از درگذشت مردگان، به مجالس شادی مانند عروسی، حتی اگر در حد خواندن خطبهی عقد باشد، نمیروند. در منهاج فردوسیان، از رفتن به مجالس شادی مانند عروسی، بعد از درگذشت مردگان، نهی نشده است. ۴. در تشیع نانوشته، مراسم ازدواج ـ حتی در حد عقد معمولی ـ را به خاطر مُردن اقوام (حتی اگر پیر یا از اقوام دور باشد) به تأخیر میاندازند. در منهاج فردوسیان، چنین توصیهای نیامده است. ۵. در تشیع نانوشته، در شهرهایی که مرقد امام یا امامزاده دارد، جنازهی مردگانشان را قبل از دفن، به آنجا برده و طواف میدهند. در منهاج فردوسیان، چنین توصیهای وارد نشده است. ۶. در تشیع نانوشته، جنازهی کسانی که در ساختن مسجدی، بانی بوده یا شرکت فعال در ساخت یا مراسم آن مسجد داشتهاند را قبل از دفن، به آن مسجد میبرند. در منهاج فردوسیان، چنین توصیهای نشده است. ۷. در تشیع نانوشته، عصر پنجشنبه به زیارت اهل قبور میروند. در منهاج فردوسیان، صبح جمعه به زیارت اهل قبور میروند. ۸. در تشیع نانوشته، به احترام مردگانشان، تا مدتی از تراشیدن ریش، خودداری میکنند. در منهاج فردوسیان، تراشیدن ریش برای مردان، از اول رسیدن به سن تکلیف، ممنوع است و ربطی به زنده بودن و مردن کسی ندارد.